از قدیم گفتهاند آقا، آدم دندانگرد کلاهش پس معرکه است. راستش از شما چه پنهان ما امروز به طمع بردن یکی از آن جایزهها افتادیم به دام این نظرسنجی رادیو زمانه که میدانید. گفتیم بهقول خودشان: هم فال است و هم تماشا. این بود که نشستیم سر صبر تمام اصول و فروع دینی که پرسیده بودند را هم یک به یک، مثل بچۀ دو تا آدم جواب دادیم.
دروغ چرا؟ نزدیک بود یکی از این ده جایزه صدهزار تومانی را ببریم که این پیام «کولد نوت کنتاکت تو دِ داتاباس» مثل شصت دست راست که نشان آدم بدهند جلو چشممان ظاهر شد. آقا، خودش هم نه یکبار و دو بار، بلکه چندین و چند بار!
حتی یک بار هم که دید ما از رو نمیرویم و مصر هستیم که حتما جایزه صد هزار تومنی را ببریم، به لسان فارسی، که زبان شیرین نیاکان باستانیمان باشد پیام داد: «پدر جان! زبان دیجیتال حالیت نیس. زبون آدمیزاد هم سرت نمیشه؟ بابا! امکان دسترسی به اینترفیس وجود نداره. افتآ آ آد؟!»
هیچی آقا سرتان را درد نیاوریم. دیدیم این اسب چموش نظرسنجی هیچ رقم رکاب نمیدهد. لُنگ انداختیم و از خیرش گذشتیم.
حالا غرض از مزاحمت اینکه: گفتم خبر بدهم اگر شما هم یکوقت خواستید به هوای یکی از آن ده جایزه صدهزار تومانی بروید زیر هشت نظرسنجی برای سین جیم، بدانید که جریان از چه قرار است.
همین!
. . .
راستی آقا نمیشد بهجای «ده تا جایزۀ صد هزار تومانی» مثلا «صد عدد جایزۀ ده هزار تومانی» میدادند که ضریب شانس برنده شدن ما هم کمی بالا میرفت؟
همولایتی ما میگفت: در این زمانه مگر به ده هزار تومان چه میدهند به آدم؟ دریغ از یک فقره لُنگ! که ببندی دور کمرت، ستر عورت کُنی.
گفتم: هر چه نباشد، بالاخره میتوان یک کارت اشتراک نیمساعتۀ اینترنت خرید گذاشت سر طاقچه تا باز نظرسنجی بعدی که شد با آن شرکت کنیم بلکه زد و اینبار صد هزار تومانیاش را برنده شدیم.
همولایتی ما این را که شنید گفت: پس بگذار لب تاقچه تا بخورد باد باغچه!
. . .
. . .